در پست قبلی در مورد کوره و کارگران آن نوشتم، و من هم سر کوره به کار کورهچینی مشغولم، الان به خاطر سرمای هوا و فروش بسیار پایین آجر که دلیل آنهم تعطیلات ساخت و ساز - به علت آغاز فصل سرما - است ما بیکاریم ، هفتهی آخری که کار میکردیم - بعد از دو ماه کار در کارخانهاش - از صاحب کارخانه خواستم مرا هم به لیست بیمه کارگرانش اضافه کند، بیش از چهل نفر پرسنل داشت اما در لیست بیمهاش نام تنها پنج نفر را نوشت و برای هر کدام شش روز حق بیمه پرداخت کرد که در مقابل مبلغ شانزده هزار تومان از هر کداممان گرفت، یعنی ریالی را بابت حق بیمهی هیچکداممان که در اصل باید از درآمد کارخانه پرداخت میشد را نداد، در کتاب سقوط آلبر کامو خانده بودم که "بردهداری به سبک نوین"!
ساعت کاریمان از هفت صبح شروع میشد تا ده و نیم شب و کار هفتگیمان نیز از شنبه تا چهارشنبه یعنی به عبارتی بیش از هفتاد ساعت کار هفتگی، - چقدر دوست دارم در این زمانها ساعت کاری کارگران را با ساعت کاری معلمها مقایسه کنم! -درآمد هر هفته هم به طور متوسط یکصد هزار تومان است، البته سه ماه از سال هم تعطیل است کارمان،
بیش از هشتاد درصد کارگران شاغل در کورهپزخانهها معتاد به مواد مخدر یا در آستانهی اعتیاد هستند و همین عامل دلیل اصلی آن است هرگز دانش و از آن مهمتر جرات دفاع از حقوق اولیهی خود را نیابند
وقتی با همکارانم در مورد حقوق کارگران حرف میزدم ضمن تعجب از حرفهای من به شدت به حال خودشان افسوس میخوردند و اینکه چرا اوضاع کارگری اینگونه است و چرا اعتیاد باعث شده که کارگران هرگز به فکر دفاع از حقوق خود نباشند، حالا تصور کنید پدری که در این شرایط کار کرده است با حقوق کم و خستگی آنچنانی به خانه برگشته است چه رفتاری با همسر و فرزندانش خاهد داشت
با هم در مورد حقوقمان حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که دست کم چهار پنجم حقوقمان توسط مدیر کارخانه حیف و میل میشود و اگر این داستان تغییر کند یعنی ما بتوانیم با تشکیل یک شرکت تعاونی انرژیمان را برای شغلی که از طریق تعاونی مییابیم صرف کنیم آن چهارپنجم حقوقمان نیز نصیب خودمان میشود
همین بود که از سه هفتهی پیش جلسات منظمی را برای تشکیل تعاونی و تعیین خطیمشیها و راههای توسعه و پایداری آن گذاشتهایم تا در ادامه به آن خواهیم پرداخت ...