Translate

۱۰/۱۰/۱۳۸۹

مهار بيابان‌زايي نبايد در بند باشد


وبلاگ كوچك من عرصه‌ي پرواز محمد درويش نيست اما بدينوسيله مراتب اعتراض خود را نسبت به مسدود شدن وبلاگ پاك مهار بيابان‌زايي اعلام مي‌كنم و آرزو دارم به زودي از بند رها شود


زماني كه از كار در دهياري يك روستاي گمنام رانده شدم فكر كردم چه شده است كه تاب تحمل آدم كوچكي مثل من هم براي عده‌اي سخت است اما حالا مي‌بينم قلم درويشي كه دلش با كاهش نبض هر جنبنده‌اي شكننده‌تر مي‌شد به بند كشيده مي‌شود و مي‌بينم كه عرصه‌ي نقد و نظر به چه تنگنايي انجاميده است كه براي محيط زيست هم حق نداري نگران باشي اين زيبنده ايران نيست و آيندگان به حال ما خاهند گريست و البته شايد به راحتي نپذيرند اين واقعيت‌هاي تلخي كه بر سرمان آمده است حقيقت داشته باشند!،
باز هم آرزو مي‌كنم در آغاز سال نو ميلادي كه آغاز سال پيامبر صلح است اين جنگ نابرابر با مهار بيابانزايي هم به صلح انجامد

۱۰/۰۶/۱۳۸۹

تعاوني دامداري كارگران تاج‌آباد

در پست قبلي گفتم كه از شدت فقر و خستگي به ستوه آمديم، چند جلسه‌اي را با هم مشورت كرديم و قرار گذاشتيم تا با هم كاري انجام دهيم، هر هفته پنج‌شنبه شب جلسه اين شراكت را در خانه‌ي يكي از دوستان برگزار كرديم، هر عقيده‌ و نظري را بررسي مي‌كرديم و در پايان براي تاييد يك نظر و پي‌گيري آن راي مي‌گرفتيم، صندوقي تاسيس كرديم و قرار شد ماهيانه رقمي از كاركردمان را در آن سرمايه‌گذاري كنيم، براي تاسيس شركت تعاوني هم از طريق اداره‌ي تعاون اقدام كرديم، مدير اداره‌ي تعاون شهرستان بهار بسيار تشويق كرد و براي كتابخانه‌ي روستا هم حدود پنجاه جلد كتاب هديه كرد، كتابها بعد از ثبت در كتابخانه‌ي روستا،به مرور در دست اعضاي تعاوني در حال گردش است تا اعضاي شركت تعاوني با قوانين تعاون و روش‌هاي توسعه‌ي آن آشنا شوند، در ادامه‌ براي تاييد نام شركت تعاوني به ثبت اسناد رفتيم و بعد از پنج روز نام" دامداري كارگران تاج‌آباد" براي شركت تعاوني در شرف تاسيس ما از بين سه نامي كه پيشنهاد داده بوديم پذيرفته شد، براي اينكه اعضاي تعاوني بتوانند سر كار روند و احيانن در نبود آنها امور تعاوني پي‌گيري شود، همسرانمان اعضاي تعاوني را تشكيل دادند يعني در اصل يك تعاوني بانوان شكل گرفت، از يك هقته‌ي پيش مقرر شد كه جلسات منظم اعضاي تعاوني با حضور همسران باشد تا ضمن آشنايي آنها با ايده‌هاي مطرح شده در تعاوني، توانايي لازم را براي ادامه‌ي كار فراگيرند،
اولين پس‌انداز ما در حساب شركت تعاوني در بانك يكصد و سي و پنج هزار تومان بود، يعني به ازاي هر عضو پانزده هزار تومان، تا در آينده به صورت ماهيانه رقمي را - به قدر توانمان - به آن بيافزاييم، البته قانوني را براي شركت‌مان مصوب كرديم كه تا پنج سال از اصل سرمايه و سود آن حق برداشت نداريم و بعد از طي اين مدت با راي اعضا براي چگونگي سرمايه‌گذاري تصميم خاهيم گرفت، از قرار معلوم اولين مجمع عمومي براي تعيين هيات مديره و مديرعامل را تا يك هفته‌ي ديگر برگذار خاهيم كرد

۹/۲۵/۱۳۸۹

کوره آجرپزی ( بخش دوم)


در پست قبلی در مورد کوره و کارگران آن نوشتم، و من هم سر کوره به کار کوره‌چینی مشغولم، الان به خاطر سرمای هوا و فروش بسیار پایین آجر که دلیل آنهم تعطیلات ساخت و ساز - به علت آغاز فصل سرما - است ما بیکاریم ، هفته‌ی آخری که کار می‌کردیم - بعد از دو ماه کار در کارخانه‌اش - از صاحب کارخانه خواستم مرا هم به لیست بیمه کارگرانش اضافه کند، بیش از چهل نفر پرسنل داشت اما در لیست بیمه‌اش نام تنها پنج نفر را نوشت و برای هر کدام شش روز حق بیمه پرداخت کرد که در مقابل مبلغ شانزده هزار تومان از هر کداممان گرفت، یعنی ریالی را بابت حق بیمه‌ی هیچکداممان که در اصل باید از درآمد کارخانه پرداخت می‌شد را نداد، در کتاب سقوط آلبر کامو خانده بودم که "برده‌داری به سبک نوین"!
ساعت کاریمان از هفت صبح شروع می‌شد تا ده و نیم شب و کار هفتگی‌مان نیز از شنبه تا چهارشنبه یعنی به عبارتی بیش از هفتاد ساعت کار هفتگی، - چقدر دوست دارم در این زمانها ساعت کاری کارگران را با ساعت کاری معلمها مقایسه کنم! -درآمد هر هفته هم به طور متوسط یکصد هزار تومان است، البته سه ماه از سال هم تعطیل است کارمان،
بیش از هشتاد درصد کارگران شاغل در کوره‌پزخانه‌ها معتاد به مواد مخدر یا در آستانه‌ی اعتیاد هستند و همین عامل دلیل اصلی آن است هرگز دانش و از آن مهم‌تر جرات دفاع از حقوق اولیه‌ی خود را نیابند

وقتی با همکارانم در مورد حقوق کارگران حرف می‌زدم ضمن تعجب از حرف‌های من به شدت به حال خودشان افسوس می‌خوردند و اینکه چرا اوضاع کارگری اینگونه است و چرا اعتیاد باعث شده که کارگران هرگز به فکر دفاع از حقوق خود نباشند، حالا تصور کنید پدری که در این شرایط کار کرده است با حقوق کم و خستگی آنچنانی به خانه برگشته است چه رفتاری با همسر و فرزندانش خاهد داشت

با هم در مورد حقوق‌مان حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که دست کم چهار پنجم حقوق‌مان توسط مدیر کارخانه حیف و میل می‌شود و اگر این داستان تغییر کند یعنی ما بتوانیم با تشکیل یک شرکت تعاونی انرژی‌مان را برای شغلی که از طریق تعاونی می‌یابیم صرف کنیم آن چهارپنجم حقوق‌مان نیز نصیب خودمان می‌شود
همین بود که از سه هفته‌ی پیش جلسات منظمی را برای تشکیل تعاونی و تعیین خطی‌مشی‌ها و راه‌های توسعه و پایداری آن گذاشته‌ایم تا در ادامه به آن خواهیم پرداخت ...

۹/۱۱/۱۳۸۹

کوره آجرپزی

قبلن هم گفته بودم که بعد از پایان دوره خدمت سربازی اولین کاری را که تجربه کرده بودم کار در کوره‌ی آجرپزی بود، حدود پنج سال، و در این مدت برای بهبود شرایط کارگری تقلای زیادی زدم اما ره به جایی نبردم تا اینکه با انتخاب شورای روستا دهیار شدم و بعد از اینکه صلاحیت‌ام برای دهیار ماندن! توسط هسته‌ی گزینش استانداری و وزارت کشور رد شد – تنها به خاطر اینکه از پذیرفتن رشوه سرباز زده بودم ؛ چیزی که هرگز به من ابلاغ نشد – دوباره به کار قبلی ‌ام پرداختم. کوره‌ی آجرپزی؛ کوره‌های آجرپزی جمعیت فراوانی از کارگران ایران را به خود مشغول کرده است اما به دلایل فراوان هیچ نقشی در تعیین سرنوشت، میزان درآمد، آینده‌ی شغلی، بیمه و ... خود ندارند. برعکس باقی اصناف. مانند معلم‌ها که با وجود کار کم و حقوق متناسب و مزایای فراوان و بازنشستگی و بیمه خدمات درمانی و اجتماعی و ... هر چند وقت یکبار تحصن می‌کنند و خواستار حقوق و مزایا و امتیازات بیشتر می‌شوند. یا صنف کارگران نساجی هر بار که در مورد بیکاری یا رکود اشتغال در کشور صحبت می‌شود به عنوان اکثریت جامعه‌ی کارگری یاد می‌شود. اما هیچ گاه از کارگران کوره‌های آجرپزی نامی برده نمی‌شود نه در دنیای مجازی و نه در دنیای واقعی و نه در صدا و سیمای ملی و خلاصه هیچ جای دیگر. متاسفانه هیچ جایی هم آمار دقیق یا نیمه دقیقی هم از مشغولان در این واحدهای تولیدی پیدا نمی شود. اما جالب است بدانید با وجود رکود فزاینده‌ی حاکم بر اقتصاد و تولید کشور این واحدهای تولیدی – اقتصادی به صورت قابل قبولی فعالند. در حدود صد سال پیش که کوره‌های آجرپزی در ایران –به صورت کنونی - به فعالیت می‌پردازند تا کنون تغییر خاصی در احداث آنها بوجود نیامده است. دالانهایی با ارتفاع چهار تا پنج متر بیرونی و سه متر داخلی به طول پنجاه تا یکصد و پنجاه متر . هر چهار یا پنج متر آن یک ورودی دارد که به آن قمیر می‌گویند و مبنای محاسبات است- از دستمزد شاغلان در کوره تا عوارض شهرداری و مالیات و غیره ، خاک را به قالب خشت تبدیل کرده و توسط کوره‌چین‌ها به داخل دالان کوره – که قمیر نامیده می‌شود – منتقل شده و بعد از اینکه توسط کوره سوز با سوخت نفت سیاه یا گاز پخته می‌شود . تولید خشت مهمترین مرحله تولید آجر است. این مرحله یا توسط دست انجام می‌شود یا دستگاه تا چند سال پیش بیش از 70 درصد تولید آجر کشور توسط دست انجام می‌گرفت. عمومن برای تولید خشت به صورت خانوادگی عمل می‌شد. غالب خانواده‌های خشت‌مال یا از کردهای آذربایجان غربی و کردستان بودند یا ساکنین خراسان و یا افاغنه ساکن در کشور. اما در حال حاضر بیش از 70 درصد تولید خشت توسط دستگاه خشت‌زنی است و کمتر از سی‌درصد آن توسط دست انجام می‌شود و برای کارکردن پای دستگاههای خشت‌زنی بازهم همان سه منطقه‌ی مذکور بیشتر از باقی نقاط کشور به این کار اشتغال دارند. این شاغلین – در پایین‌ترین برآورد - بیش از پنج میلیون نفر هستند عمومن از بیمه، مرخصی ، حقوق مناسب، منزلت اجتماعی و مهمتر از همه شناخت حقوق خود محروم هستند. چند تا تصویر هم از این واحد‌های اجتماعی - تولیدی منتشر می‌کنم و در آینده باز هم در مورد آن خاهم نوشت. لازم به ذکر است بیش از چهل درصد اهالی روستای ما از طریق کار در کوره‌های آجرپزی – که عمومن کوره‌چینی است – شاغلند و بالطبع از همه‌ی حقوق خود بی‌اطلاع و محروم هستند. نه تشکیلات صنفی و نه نماینده‌ای برای دفاع از حقوق و نه ... چرا؟



۸/۱۳/۱۳۸۹

حقوق من و اداره کار

بعد از اینکه احکام دیوان عدالت را کسی وقعی ننهاد و بدون ابلاغ دلایل رد صلاحیت از دهیاری رانده شدم در اداره‌ی کار شهرستان و سپس استان برای دریافت حقوق‌ عقب افتاده‌ام به اقامه دعوی پرداختم و پس از سه ماه طی رای قطعی اداره کار استان مبلغ دستمزد و مزایای معوقه‌ مشخص گردید ، در این مدت فشارهای فراوانی به اداره کار وارد شد تا بلکه از حقوق و دستمزد نیز محروم شوم اما اداره‌ی کار شهرستان و استان در عین رعایت استقلال رای و با رعایت تمامی قوانین مبادرت به صدور رای نمود .

به دلیل فشارهای فراوان دهیاری حاضر به پرداخت حقوق نبود ، با وجودی‌که حقوق دهیار در بودجه سالیانه پیش‌بینی شده و در حساب دهیاری موجود بود .

رای را در دادگستری شهرستان به قضاوت سپردم و دستور اجرای حکم در مدت ده روز پس از ابلاغ صادر گردید، اما این اجراییه در 20 روز هم اجرا نشد و حساب دهیاری خالی شد و به حساب زکات! واریز گردید، یعنی به عبارتی حقوق بنده و مقداری از بودجه‌ی دهیاری به نام زکات به حساب زکات در کمیته‌ی امداد واریز گردید.

دادستان محترم دادگاه بهار معتقد است که بایستی حساب دهیاری توقیف و حقوق بنده پرداخت شود اما قاضی مربوطه قایل به این تفسیر نیست و معتقد است بایستی 18 ماه از تاریخ ابلاغ بگذرد تا دهیاری بتواند حقوق مرا بپردازد. این در حالی است که در مدت مقرر در حکم اجرایی صادره از همان شعبه حقوقی ده روزه، مهلت درخواست کرده بود اما در آن مدت دهیاری تقاضای مهلت نکرده بود0 بدیهی هم بود زیرا هم در بودجه پیش بینی شده و هم موجودی حساب بیشتر از مبلغ رای اجراییه بود). به علاوه قانون 18 ماه مهلت برای ادارات دولتی است و برای دهیاری که برابر قانون تاسیس دهیاری‌های خودکفا مصوب 14/4/1377 و اساسنامه دهیاری مصوب بهمن 80 یک نهاد عمومی غیریدولتی است این مهلت در نظر گرفته نشده است و به‌علاوه تر! رویه‌ی قضایی در ازمنه گذشته در همین دادگاه اینچنین مهلتی در نظر نگرفته است(دهیار روستای آ ... در سال 86 پس از صدور اجراییه بلافاصله حقوق مندرج در رای اداره کار را ازحسابدهیاری برداشت نمو)، بسی موجب شگفتی است که چرا این قانون تنها و تنها برای من اجرا می‌شود!؟

مراجعه به رییس دادگستری استان هم دردی از دردهای من کم نکرد و چاره‌ای جز درددل با وبلاگ و مخاطبین‌ام نماند

مؤخره:

بعد از دو ماه کش و قوس در نهایت قاضی محترم پرونده دلایل فوق را پذیرفت و حاضر شد دستور حقوق معوقه‌ام را صادر نماید با این شرط که دیگر معترض نباشم! زیرا دهیاری به خاطر این اعمال، درخور تنبیه است تنبیهی که در حکم اجراییه‌ی همین شعبه بین شصت روز تا شش ماه زندان پیش بینی شده بود

اکنون هم حقوق من در حساب سپرده‌ی دادگستری است و باید برای دریافتش یک ماه صبر کنم هر چند دلیلش بر من واضح نیست!

بیست و دوم آذر 89

۷/۲۱/۱۳۸۹

چرا گاه‌نوشته‌های یک روستاوند!

در طول مدتی که با شهرنشینی و شهروند و شهروندی آشنا شده‌ام تفاوت‌های زیادی بین زندگی شهرنشینی و روستانشینی دیده‌ام که مپرس و برای اینکه بتوانم دیدگاههای خودم را در باره‌ی این تفاوت‌ها را بنویسم تلاش خواهم کرد . زمانی‌که زندگی در شهر با زندگی در روستا در همه‌ی سطوح تفاوت فراوانی دارد که زندگی را برای روستاییان به شدت سخت و برای شهرنشینان - به نسبت - بسیار آسان کرده است پس حتم دارم که ما روستانشینان شهروند به حساب نمی‌آییم یا اینکه حسابات دیگری درکار است که ما از آن بی‌خبریم.
به هر حال نظر ما در مورد انتخاب این نام این بود و نه چیز دیگر!